نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

21- عشق مامان

سلام عزیزه دلم سلام عشقه مامان سلام هستی مامان خوبی عزیزه دل؟؟؟؟ نمی دونی وقتی اینا رو می نویسم با چه حرصی تو دلم بهت می گمشون ... خیلی محکم و با تشدید و مد ....   فدای قشنگیای تو بشم عزیزه دلم ... شما امروز یه نی نی 8 هفته و 3 روزه هستی میوه دل مامانی .... خوب امروز 28 اسفند دوست داشتنیه منه .... هیچ وقت سال 92 رو فراموش نمی کنم .... سال 92 با بهترین ها برای من وبابایی شروع شد ... مامانی به آرزوی بچگی تا الانش رسید و مشرف به خانه خدا شد ....یه رویا یه خواب .....یه عشق اصیل .... مامانی و بابایی دعای یا مقلب القلوب رو روبه روی  کعبه و چشم تو چشم خدا زمزمه کردند  .... خدایا طاقت دوری و تحمل این فراق رو بهم بده ...
28 اسفند 1392

20- گزارش دهی سریع

سلام بند انگشتی مامان ... مامان فدای سلول به سلول بدنت بشه عزیزه دل مادر خوبی گلم ؟ خوبی دلم ؟؟؟؟   خوب این چند روز چون هم نت اداره مامان هم نت خونه قطع بود هم اینکه مامان اصلا حالش خوب نبود نتونستم برات بنویسم ... فقط بگم که 5 شنبه اتاق گلسا گلی رو تکمیل گردیم و کلی فیلم و عکس همه هم گفتن کی بشه که بیایم اتاق شما رو بچینن.. اتاق گلسا گلی ماه شد عالی و خوشگل . ولی مامان یه کوچولو دلش و کمرش درد گرفت که همه ترسیدن واسه همین سریع اومدیم خونه و من شیاف استفاده کردم . راستی امروز خاله مهسا هم بینیش و عمل کرد مامانی من . به امید خوشگلاسیون بیشتر تر تر ..... 5 شنبه صبح هم مامانی رفت مرکز بهداشت محلمون و به اصطلاح خودم و بهداشت...
26 اسفند 1392

19 - قشنگترین موسیقی دنیا بود

  سلام عزیزه دله مامان ... بدونه مقدمه می رم سراغ اصل مطلب امروز 19/12/92 من و بابایی برای اولین بار تو عمرمون قشنگترین دلنوازترین موسیقی دنیا رو گوش کردیم .... موسیقی زیبای صدای قلب کوچولوی شما . تن تن بی وقفه ... خدای من ؟؟؟؟ خدایا شکرت ... درده قلبه کوچولوت به قلبه مادرت ... مادر فدای اون نی نی بند انگشتی ... قشنگیای من .... بابایی طبق معمول امروز با همکارا سالن رفت واسه فوتبال کلی مامانی معطلش شد اخه هم باید سونو می رفتیم هم پیشه دکتر. خوووولاصه از منشی سونو پرسیدیم می زاره خانوم دکتر فیلم بگیریم گفت نه ... ولی گفت بابایی می تونه بیاد داخل منم از قبل گوشی موبایلم رو آماده کردم دادم به بابایی که حداقل صدای قلب ناز شما...
26 اسفند 1392

18- قشنگیای من

سلام مامان قشنگم خوبی عزیزم خوبی گلم خوبی دلم ؟ فدای چشای قشنگت بشم تو دل مامانی که اذیت نمی شی ؟؟؟ ببخش مامانی تو رو خدا من تمام تلاش خودم رو می کنم ولی خوب بعضی از مواقع نمی شه ... دسته خودم نیست ..... واقعا نمی تونم خیلی چیزا رو بخورم حتی نمی تونم بهشون فکر کنم با این وجود به زورم که شده سعی خودم رو می کنم به خاطر شما. مامانی امروز شما 51 روزه (38) هستید . امروز عصر قراره برای شنیدن صدای قلبت و سلامتیت مامانی بره سونو بعدشم بره پیش خانوم دکتر ... ان شالله که یه نی نی صحیح و سالمی بدونه هیچ مشکلی ....ان شالله مامانی امروز دو شنبست و اداره مراسم زیارت عاشورا داریم ...برای سلامتی شما خوندم عزیزه دلم ... بعدشم یه نون و آش مشت بو...
19 اسفند 1392

17- اولین گلاب به روی مامان

1-2-3 امتحان می کنیم ؟؟؟؟ یک عدد مامان حال ندار صحبت می کنه . خوبی شیطون بلای مامان .... مامانی اینقد که حالش بد بود امروز دو تا پست گذاشت چون این اتفاق خودش یه پست جداگونه می خواست خوب بله دیگه امروز ساعت 7 صبح تو راه خونه به اداره مامانی برای اولین بار بعد از 10 روز حال بدی و دل زیرو رویی گلاب به رو شد و یه دونه بیسکویت تردی که خورده بود صبح زود برای اینکه حالش بد نشه رو بالا آورد تو خیابون .... نمی دونم حس بدی بود یا خوب ولی با نفسای خیلی بلند بود و هن و هن کردن .... بابایی اب اورد و دست و صورتم رو شستم .... عزیز دل مامان الان بغض دارم ؟؟؟ می دونی چرا ؟ یه حسی بهم می گه شما بچه ها عینه ما بچه ها همه اینا یادتون می ره ؟؟؟؟ ...
17 اسفند 1392

16- عاشقتم

  سلام فدای چشمای قشنگت ... خوبی جیگر طلای مامانی ای من فدای اون چشمای قشنگت بشم عزیزووووووم خوبی خانومی ؟ خوبی آقایی ؟ عزیز دلم روز سه شنبه یکی از همکارای مامانی الکی و بیخود مامانی رو اذیت کرد ... اشک به چشم مامانی آورد .. اشکال نداره همه می شناسنش ولی خیلی آدم بد بودی و بی منطق .... روز 5 شنبه هم عصر اداره بابایی مراسم داشتن که من زیاد حالم خوب نبود ولی به خاطر بابایی رفتیم ... رئیس خوش اخلاقشون هم زحمت کشیدن و 250 تومن به خانوما عیدی جدا گونه دادن دسته گلشون درد نکنه . بین خانوما و آقایون بحثی شده بود بیا و ببین ولی من از قبل می دونستم چون رئیس به بابایی گفته بود. شبم با چند تا از همکارای بابایی بعد از مراسم رفتیم کنار...
17 اسفند 1392

15- شیطون بلای مادر

سلام شیطون بلای مامانی .... سلام قشنگیای مادر سلام  من فدای اون چشمای قشنگت بشم ... خوبی دلم ؟ خوبی گلم ؟  عدسی من حسابی شیطون شدیا همش حاله مامانی رو زیرو رو می کنی ...حسابی دیروز حالم بد بود امروز صبحم که با خستگی و خواب آلودگی و بی خوابی و حالت تهوع بیدار شدم و اومدم اداره ... اشک تو چشمام حلقه بسته بود .... شبم اصلا خوب نخوابیدم همش بیدار عزیز دل مامان امروز 45 روزه (31 لقاح ) هستی . یه عدسی کوچولو . ای جانم ، مادر به فدای اون مغز و ستون فقرات و جوونه های دست و پاهات .... دیروز یه روز عادی بود مثل تمام روزای دیگه یکی دو بار مامانی اوغ زد ولی بالا نیوورد . راستی تیم فوتبال ایران هم 3-2 کویت رو برد . عزیز جون و خا...
13 اسفند 1392

14- تمام هستی مامانی

سلام نی نی قشنگم خوبی عزیزم ؟؟؟ نمی دونم این روزا چرا هر موقع می خوام باهات صحبت کنم فقط به زبونم می آد که خوبی خانومم؟ سلام خانومم؟؟   عزیز دل مامانی زیاد حالم خوب نیست این چند روز .... اول از همه از جمعه بگم که من و بابایی یه کم خونه رو ترو تمیز کردیم . شبم با خاله حجیه رفتیم خونه عزیز جون . خاله جونت شیرینی خامه ای خریده بود خوردم ولی اصلا میل نداشتم ... بعدم که من تلفن زدم به عزیز جون و یه چیزایی رو تذکر دادم که نباید انجام می شد ... بگذریم ... و بماند ... شنبه هم که با حالت تهوع و زیر و رو شدن زیاد پا شدم از خواب اصلا شب تا صبح نتونستم بخوابم میوه دل مامانی ... داری بد جور شیطونی می کنیا ... صبح تو اداره فقط اشک...
11 اسفند 1392

13-عزیز دل مادرتی

سلام عزیزم سلام مامانم .. سلام قشنگیای مادر ... امروز شما 41 روز و یا به عبارتی 27 روزتون هست الان شما حدود 8-10 میلیمیتر هستید ... من و بابایی همش به شما می گیم تنجد (کنجد) ولی الان دیگه بزرگتر از تنجد شدی فدای اون مغز و ستون فقرات و قلبه کوچولوت بشم مادر الان دیگه باید بهت بگیم عدسیییییی   عدسی مامانی خوبی فدای تو بشم من ....   عزیزم این روزا داری دیگه کم کم شیطنتاتو شروع می کنی و حاله مامانی رو زیر رو می کنی . البته هنوز به مرحله اوغ زدن و بالا آوردن نه ها ولی کاملا دلم زیر و رو هست و حالم بد و میل به چیزی زیاد ندارم. امروز صبح نمونه ادرار رو با بابایی برای آزمایشگاه بردیم بعدش من اومدم اداره ولی اصلا حالم خوب نی...
8 اسفند 1392