نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

90- گوشاي دخترم نگين دار شد ....

1394/3/10 8:50
نویسنده : مامان نازار
2,480 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پلنگه ... سلام پلنگه چشم قشنگه ....ماماني همش اين شعرو براي شما مي خونه ....

اي جان مادر.... دردت به جانمممممممممممممم خوبي عشقي ... اي جان .. الان لبريزم از وجودت دلم برات شده يه ارزن .. خدا مي دونه ساعتاي كاري بهم چي مي گذره ....

از 4 خرداد تا الان اتفاقاتي كه افتادو مي نويسم عزيزم...

اول از همه اينكه بابايي 5 شنبه ساعت 4 صبح برگشت از ماموريت ...و كلي چيزاي خوشگل خوشگل خريد براي شما و يكيش يه دونه از اين برجاي بزرگ .. البته كوچولوشو داشتي بابالو بزرگشو زحمت كشيد و خريد .. يه سري خوردني و تنقلات و طبق معمول هميشه هوارتا ساق دست خوشگل برا ماماني .. برا خودشون هم كت و شلوار خريدن . كه خيلي خوشگل بود و ماماني خيلي دوسش داشت ... بابايي عادت به تنهايي خريد كردن نداره واسه همين كلي استرس داشت كه من خوشم نياد ولي من دوسش داشتم ... مباركش باشه ... مدامم ازم مي پرسيد واقعني قشنگه .. باورش نمي شد من خوشم اومده ...حتي كلي از ساق دستا تشكر كردمو گفتم عالين .. خوب خدايش خيلي خوب بودن هم جنسشون هم طرحشون هم بلند بودن براي كار اداري مكن عالي بود ...

خوب ...

و حالا بريم سر داستان گوشاي ناز دخترم ...

5 شنبه صبح ساعت 9.5 رفتم ازخانم دكتر شهند سر افراز كه تو شهر ما خيلي قبولش دارن براي شما وقت گرفتم .. كه البته نوبت نداشت و گفت ما بين مريضا مي فرستتمون داخل ...

به بابايي زنگ زدم كه سريع بياد خونه عزيز دنبال ما ...ما خونه عزيز جون مونديم شب و گفتم تا بابايي راحت استراحت كنه وقتي مي رسه ...

 

البته اينم بگم كه با كلي ترفند بابالو رو راضي به سوراخ كردن گوشاي شما كردم همش مي گفت دخترم گناه داره دردش مياد .. هر چي مي گم بابا مگه تا حالا شما گوشاتو سوراخ كردي  مگه دردشو كشيدي ؟؟؟ باز بهونه كه نه بزار 4-5 سالش بشه..

البته ماماني كلي تحقيقات از قبل قبلنا براي سوراخ كردن گوش شما كرده بود .. يه عده مي گفتن سن 3 و 4 سالگي كه بچه خودش دوست داشته باشه ولي بيشتر مطالب تو سني بود كه بچه دست به گوشش نمي بره و هنوز متوجه نيست .. با چند تا از دوستامم كه تو سنين مختلف گوشاي گل دختراشون رو سوراخ كرده بودن كرديم و نتيجه اين شد كه بلههههه

گوشاي پرنسس مامان نگين دار بشه ...

يه كم تو مطب دكتر معطل شديم ولي شما دختر خوبي بودي ...حدود ساعت 11.15 نوبتمون شد ...و خانم دكتر... شما رو اوخ كرد ...

بابايي هم كلي از شما با اجازه دكتر عكس و فيلم گرفت كه با حال شدن ....

خانم دكتر خيلي خانم با حاليه .. خيليم مهربونه .. كلي شما رو بغل كردو ناز داد ...

فداي تو بشم با اين

گوشاي نازت .. به شما پمادو الكل داد و گفت 3 روز بعد گوشواره هاي طلا گوشتون بندازيم ....

شما 3 تا گوشواره طلا داريد ...

يه دونشو من و بابالو دقيقا همون روزي كه رفتيم سونو و دكتر گفت تو دل ماماني يه پرنسس خوشگله رفتيم خريديم براي كادويي گل دختر بودن شما ...

يه دونه ديگش رو خاله  ن س ي ب ه با مدال ستش براي كادو تولدتون هديه دادن

يه گوشوارهحلقه كوچولو هم هديه تولد شما از طرف دو تا عمه كوچيكا....

 

امروز قراره گوشواره نگيني رو از گوشت در بيارم و گوشواره پروانه اي كه مامان و بابايي برات خريدن و

گوشت بندازي خانم خوشگل مامان .... البته جالب شد اين گوشاره با دستبندي كه بعد از تولدت برات خريديمو پروانه اي هست ست شد .

خدا رو شكر شما اصلا سر سورخ كردن گوشتون اذيت نشديد اخه گلسا كلي بعدش گوشاش چرك و خون آورد و اذيت شد ...

 

بعد از دكتر شما   من و بابايي رفتيم براي عزيز جون كلي خريد كرديم و تو اين گرما هلاك شديم ...

جمعه صبح هم ماماني يه امتحان داشت و شما رو پيش خاله جون گذاشتيم . خال جان هم اونجا بود پيش عزيز جون ... به اصرار ناهار اونجا مونديم .. به به ماهي حمام.....

گلسا گلي هم ظهر اومدو كلي برامون ادا اطفار در اورد وروچك خاله ....

شنبه هم كه بابايي رفت يه سري كاراي چكاب دكتر قلبشو انجام  داد يه آمپول 1200 هم نوش جان كرد برا گلوش ...

شب هم خال جان و دختر خاله يا همون خاله پريسا اومدن ديدن شما و كلي شما براشون ذوق كردي و هنرنمايي كردي ...

 

تغيير كردي .. انگار بزرگتر شدي ... همه كارات آگاهانه تر شده .. يه جورايي خوشمزه شدي عزيزتر شدي ... شيطنت مي كني به همه چيز  دست ميزني ...

راستي جوونه هاي دندونات مشخص شده تا چند روز اينده مرواريداي دختر گلم در مي آد ان شالله و چند روزي هست دقيقا از 4 شنبه 6/3/94 شما كاملا به سمت اشيا مستقيم سينه خيز مي ري .. قبلا با غلط زدن و اين ور اونور كردن خودتو مي رسوندي ...

يه آوايي مثل خ گ و دده رو كاملا مشخص مي گي .. و مقدار صدا در آوردن و حرفايي كه با خودت مي زني خيلي بيشتر از قبل شده ...

 

و همچنان دست عزيز جون درد نكنه ........  خدايا تمام مادراي دنيا رو حفظ كن و سايشون هميشه بالا سر بچه هاشون باشه .... محال هيچ وقت هيچ وقت اينروزا يادم بره .... خوب حالا چند تا عكس از اين چند روز

 

خوب اين عكس داستان داره ... اول از همه اينكه من همچنان ناراحت اين روروك شما هستم .. به خاطر مطالبي كه خونده بودم براي شما واكر خريدم ... ولي با اصرار خال جان و عزيز اين روروك رو خريدن براي شما .. و الان كه مي بينم شما اينقد اصرار داريد و استقبال مي كنيد از روروك مي گم كاش خودم يه جنس خوب خريده بودم ...

اينجا بابايي داشت موز مي خورد شما هجوم بردي به سمتش بابايي بي هواس شما هم گذاشت دهن شما و شما يهويي يه گاز گنده گرفتي و كلي موز كردي تو دهنت .و ماماني مجبور شد از دهن شما در بياره ...

 

 

عكس برا حمام ديشبته عزيزم .. كلي براي بابالو خودت و شيرين مي كردي و قهقه مي زدي ...

 سالن انتظار در انتظار نوبت دكتر ... به كجا خيره شدي گلاب مامان

داخل مطب دكتر

اي جان و اينجا نگين دار شد گوشاي دخترم ...

اين عكسا رو اصلا دوست ندارم ولي بابالو گفت بزار كه بمونه براش يادگاري .. البته گريت از درد نبود بيشتر يه حالت ترس براي اينكه سه نفر دست و پا و گردن و صورت شما رو گرفته بودن .. خانم دكترم بلافاصله شما رو بغل كرد وو تو اينجور مواقع شما فقط بايد بغل من باشي ... به نظرت امن ترين جاي دنياس و بلافاصله آروم مي شي دلم تنگ شد ...

 

 

ماماني از خانم دكتر پست گرفت كه آروم بشي ...

شب بغل بابايي ... اينم كت و شلوار بابايي

 

اينم كادويي كه همكار مامان دست رييس جون از شيراز براتون فرستادن . دستتون درد نكنه خانم ك ب ي ر ... يه بلوز شورت ناز بود

فداي خودتو گوشواره هات .. مگه آروم مي موندي كه ازشون عكس بگيرم ...

 

آخه بابالو از قمبل منم بايد عكس بگيري آخه ؟؟؟

باز خودتو شبيه پيرزنا كردي بي دندون مامان

ملهبونننننننننننننننننننن فداي خودتو لبخندت و گوشواره هات ...

اينم خرسي كه بابايي روز تولد شما خريده بود براي آوردن به بيمارستان....كه خوب ماماني زايمان طبيعي كردن و ديگه تايم ملاقاتي نداشتيم و مرخص شديم .. برا همين تو جشني كه روز سوم تولدتون گرفتيمو گوسفند عقيقه كرديم كادو بهتون دادن .. اينم بگم بابالو عاشق خرسه ...و اين خرس كاملا شبيه دزداي دريايي و پسرونه بود ماماني با اون حالش تو اون شرايط يه كم دخترونش كرد ..

 

 

اينمك دستاي شما و گلسا گلي اوايل خيلي دست و پاتون با هم تفاوت سايز داشت .. يه كوچولو الان بهتر شده .. دختر دست و پا كوچولوي من . ...الهي گلسا همش دوست داره بياد صداي روروك شما رو در بياره و باهاش برقصه .. با يه حالت خاصي خم مي شه وبا مهربوني نگاهتون مي كنه .. شما هم خيلي دوسش داري همش هجوم مياري به سمتش كه بگيريش ...

ا

خوب گلسا گلي مشغول خوردن خورش و برنج ...البته خوردن نه فقط داشت بازي مي كرد و دور خودش پخش مي كرد ... خونه عزيز جونو داغون مي كنه اگه چيزي زير دستش پهن نكنيم ... فداشششششششششششششش

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (7)

مامی نسیم❀◕ ‿ ◕❀
11 خرداد 94 11:27
ای جونم دخمل شدنت مبارک عزیزم از نظر من سوراخ کردن گوش دخترا مثل ختنه بسرا میمونه . منم ملودی رو 4 ماه و یک هفته اش بود که بردم و دخملش کردم .مامانش فقط یه چیزی البته نظر منه ممکنه شما نظرتون چیز دیگه باشه . ادم گرسنه زیاده مواظب باش به خاطر طلا به دختری اسوب نرسونن چون همین دو ماه قبل به خاطر بردن النگوی یه بچه کل دسته بچه ر و تیکه تیکه کرده بودن از بس زخم شده بود
مامان نازار
پاسخ
خاله حجون ممنون كه به فكر منيد .. دستتون درد نكنه .....
ایدا .نیکتا.عاطفه
12 خرداد 94 12:59
عزیزم ما یک وب مسابقه داریم..الان هم یک مسابقه کاملاجذاب گذاشتیم...اگه شرکت کنی و جواب درست رو بدی...///اگه گفتی؟؟؟جایزه میگیری...حالا جایزه چی هست؟؟ 10 تا نظر!!!
هدي32
16 خرداد 94 11:45
سلام عزيزم خوبي خسته نباشيد مبارك باشه به خير و خوشي ان شاالله نميدونم چرا باباها مخالف گوش سوراخ كردن هستن منم 6 ماهگي گوش دخترم رو دكتر گرگين سوراخ كرد .عكسها عالي برا جشنني اماده اي به سلامتي
مامان منصوره
17 خرداد 94 0:53
اااااااای جووووونم عشقمی،خاله فدای تو،مبارک باااااشه،ایشالله طلای عررررروسی،وووووای بابایی رو تیپ زده، تو خوبی عزیزم،قول میدم زودی از النا بنویسم،ببوس گل دختررررریتو
مامان منصوره
17 خرداد 94 0:56
چقددددد عگسها خوب شده،بلاااااااچه
مامان هانیه
30 خرداد 94 13:35
مبارک باشه عزیزدلممممممم منم خیلی دوست دارم گوش های دخترمو سوراخ کنم اما خیلی می ترسم
ابجی مریلا (فاطمه)
6 مرداد 94 11:05
سلام میشه بیاین وبم این پست رو بخونید http://asrdtfuygiuhpo.niniweblog.com/post25.php