97- boov شدن گل دخترم
عزیز دل مادر خوبه ؟؟
فدای تو بشم .. فدای تک تک سلولای بنت از عشقت دوس دارم جیغ بکشممممممممممممممممممممم
خدایا دامن همه خانومای دنیا رو که دوس دارن نی نی داشته باشن با بچه های سالم و صالح سبز کن...
شکرت خدا
عزیز دل مامان رو روز شنبه من و بابایی بردیم آزمایشگاه برای گرفتن خون و یه سری نمونه که باید تو سن 7 تا 9 ماهگی انجام بشه
الهی مادرت بمیره و اشکا و گریتو نبینه ... خدایااااااااا چقددردناک بود ...
من زیاد این صحنه رو دیدما ... برای ازمایش زردی بدو دنیا اومدنت و وایییییییییییییییی برای اون 1 هفته که بیمارستان بستری بودی ... خدایا تحمل بده به همه مادرا ...
باید 8 سی سی از شما برای آزمایشای مختلف خون می گرفتن که فقط 6 سی سی تونستن بگیرن و گفتن 2 سی سی دیگه رو یه روز دیگه بیاریدش ...
با یه لوله بلند و یه سوزن که ... خدایا سخت بود ...
فدات بشم ولی خیلی زود تا بابایی باهات بازی کرد توهمون حالت گریه و اشکی خندیدی ...
فدای دختر خوشخندم بشم ... هر کی شما رو بیرون می بینه باهاتون بازی می کنه .. کلی خانومایی که مسوا آزمایشگاه بودن با شما بازی کردن ..
تو این هفته هم همه نگران خاله جون بودیم و خدارو شکر بعد از روزای پر از استرس مشکلشون مشخص شد و الان بیمارستان شیراز بستری هستن و تحت درمان . امروز هم برای سلامتیشون سفره ختم صلوات نذر کرده بودیم که داریم ادای نذر می کنیم ان شالله
دلمون خیلی برای خاله جون تنگ شده . خاله جونم همش می گه عکس و فیلم شما و گلسا رو براشون بفرستیم و می گن همش مشغول گریه کردن برای شما دو تاس
متاسفانه به خاطر شما نمی تونم برم شیراز پیش خاله جون خدا کنه زودتر برگرده خیلی دلم تنگ شده براش ...
این روزا دختری من حسابی شیطون بلا شده ...در مورد نشستنت تو پست قبلی نوشتم ...برای گذاشتن رو زمین هم خیلی مقاومت می کنی مگه اینکه خودمم یا بابایی هم کنارت دراز بکشیمو باهامون بازی کنی .. کلا ارتباط نزدیک رو خیلی دوست داری و آروم میشی وقتی صورتمون رو نزدیکت می زاریمک و می بوسیمت یا باهات حرف می زنیم ...
همچنان بد خواب و بد غذااااااااااااااااااااااااااا هستی دختری آخه چراااااااااااااااااااا
با مامانی شما کلی بازی می کنی .. مثلا کلاغ پر ولی شما هنوز نمی تونید دستاتون رو ببرید بالا فقط انگشتتون رو کنار انگشت مامان می زاری ... با بیب بیب رو بینی .. و رو بینی خودتون نمی زارید رو بینی مامان می زارید انگشتتون رو و مامان می گه بیب.
تو این هفته وقتی براتون برنج میریزم تو ظرف و تو صندلی غذا می زارم کههمزمان گولتون بزنمو خودمم غذا بهتون بدم با یه دقت خاصی دونه های برنج و بر می دارید و دهنتون میزارید قبلا فقط بازی می کردید باهاشون .
دختری دیشب در نبود بابالو یه جای دنج گیر آورده بود و اونجا با خودش بازی می کردو حرف می زد
فدای انگشتای کوچولوت بشم که داری با مامان کلاغ پر بازی می کنی
بابالو و عزیز دل مادر تو تا عشقای مامان قبل از رفتن به آزمایشگاه