45 - خونه بهم ریخته ما

سلام عشق کوچولوی مامان ...

ای جان مادر ...

خوبی خانومی ؟

خوبی خوشگلم ؟

جات تنگ نیست ؟گرم نیست ؟سرد نیست ؟؟؟

غذاهایی که می خورم رو دوست داری ؟؟؟

چقد سخته که من باید یه طرفه به جای شما هم تصمیم بگیرم خدا کنه همشون رو دوست داشته باشید .

برات از رنگ اتاقت بگم ... ابدا اونی که می خواستم نشد و خیلیم مبتدیانه رنگ شده بود این شد که در به در دنبال استاد محترم رنگ کاریم هنوز که بیاد و گندشو درست کنه و ایشونم یا گوشی بر نمی داره یا جواب سر بالا...

منم کلی عصبانی چون کل خونه بهم ریخته شده و شدیدا این بهم ریختگی خونه رو اعصاب منه و افسرده شدم.

حالا ان شالله دنیا می آی و می بینی که وقتی خونه تمیز نیست مامانی دنیاش زیر و رو شدست و افسردست .

حالا بعد از کلی زنگ زدن به این و اون پیداش کردیم قرار شد بیاد و کارش و درست کنه . بابا تو این دو سه روز که بهش زنگ می زد گفت باشه اشکال نداره می ریم یه رنگ کار دیگه می آریم یا خودم رنگش می کنم ....

ای خواهر . ای مادر . ای دختر . ای مونس . ای همدم ... اشکال نداره خیریتی تو کار هست حتما ....

راستی دیروز برای شما کاپشن سر همی خوشگل سفارش دارم ...صولتییییییییییی برای زمستون که ان شالله شما به قول ما جنوبیا کلی می خوای بری شهرای بالاسون ..و اونجا همشون سرده خیلی خوشگلن از سایت سفارش دادم

مبارکه وجوده نازنینت باشه دختری من ... جالب بود چند ساعت قبلش بابایی گفت برم تهران حتما برای دخترمون کاپشن سرهمی می خرم .. منم کلی نگران شدم یهو که نکنه چیزی بخره که من دوست ندارم ... ولی خوب یکی از خاله های مهربون تو سایتش کاپشنای خوشگلی گذاشت چند ساعت بعدش و منم رو هوا زدم ...قیمتشم مناسب بود

راستی پرده اتاقتم نمی دونم بابایی کدوم گوشه کنار گذاشتتش هر چی می گرده تو کمدا پیداش نمی کنه ....

اینم از معایب خونه بهم ریخته و جای کم

هویجوری دلم برات تنگ شد گفتم بیام اینجا بنویسم که دلم باز بشه ....

عشقی خوده خوده عشق