16- عاشقتم

سلام فدای چشمای قشنگت ... خوبی جیگر طلای مامانی

ای من فدای اون چشمای قشنگت بشم عزیزووووووم

خوبی خانومی ؟

خوبی آقایی ؟

عزیز دلم روز سه شنبه یکی از همکارای مامانی الکی و بیخود مامانی رو اذیت کرد ... اشک به چشم مامانی آورد .. اشکال نداره همه می شناسنش ولی خیلی آدم بد بودی و بی منطق ....

روز 5 شنبه هم عصر اداره بابایی مراسم داشتن که من زیاد حالم خوب نبود ولی به خاطر بابایی رفتیم ... رئیس خوش اخلاقشون هم زحمت کشیدن و 250 تومن به خانوما عیدی جدا گونه دادن دسته گلشون درد نکنه . بین خانوما و آقایون بحثی شده بود بیا و ببین ولی من از قبل می دونستم چون رئیس به بابایی گفته بود.

شبم با چند تا از همکارای بابایی بعد از مراسم رفتیم کنار دریای ریشهر خیلی خوشگل بود و یه سری از سوپرمارکت مامانی خوراکی های خوشمزه خرید بعدم پلو مرغ خیلی خوشمزه که اداره شام داد رو خوردیم ... کلی خوش گذشت و کلی خندیدیم ولی مامانی حسابی از گربه های اونجا ترسید ....

من پلو مرغ زیاد دوست ندارم ولی این یه چیزه دیگه  بود .

جمعه هم بابایی با همکاراش رفتن کوه و ددر دودور ...منم خاله جون و مامان گلسا و پدر بزرگ گلسا گلی اومدن دنبالم و رفتیم خونه مامان گلسا و اتاق خوشگلش رو چیدیم ....

اینقده عزیز شد همه چیز صورتی .... همه وسایل رو من خرید کرده بودم با عشق .... دلم نمی خواست از اتاقش بیرون برم همش دوست داشتم رو اون فرش نرم کیتیش بخوابم .....

عزیز دل خاله کی دنیا می آی که من فشارت بدم هان ؟؟؟؟

هی می رم شکم مامانش رو بوس می کنم و نازش می کنم . به زور اومدم خونه دل از اتاقش نمی تونستم بکنم ....

ناهار هم عزیز جون پلو مرغ درست کرده بود و بابای گلسا گلی هم کباب خوشمزه خرید . عصر هم خاله مهربونت خواهر شوهرش ماهی خارو تو تنور گذاشته بود و برامون آورد ... من عاشق ماهی خارو تنوری هستم.

خوب عزیز دلم الان یه کاری پیش اومد باید برم تا بانک و بیام ....

فدای چشمای قشنگت حسابی مراقب خودت باشیا باشه مامان جونی ؟

 قوی باش قوی 

بی حدو بی مرز دوست دارم

عشقی خوده خوده عشق