نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

3

1392/11/19 7:51
نویسنده : مامان نازار
212 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان قشنگم.

خوبی قشنگیای من ؟

خدا کنه خوب خوب باشی و بدو بدو در حال تقسیم شدن باشی و محکم کردن خودت تو دل مامانی .

روزای سختیه خیلی سخت .... این انتظار داره من و می کشه .حدود 7 روز دیگه می تونیم با یه سری کارا بفهمیم که هستی تو دلم یا نه .

راستی به خاطر دلایلی مجبور شدم خیلی یواش به خانواده مامان جونی در مورد اینکه قراره دیگه شما باشید بگم یعنی گفتم... البته با مشورت بابا جونیت.

آخه خودت که دنیا بیای متوجه می شی که تمام کارای خاندان با من و بابا جونیت هست. ولی هیچ کدوم هیچ وقت .....

ولش کن قراره تمام خوبی های عالم برای شما باشه و من هیچ وقت درگیر بدی هاش نکنمت به خودم قول دادم.... قول دادم حتی درد و دلای عادی هم باهات نکنم که دلت و نرنجونم از روزگار و آدماش. خدا کنه بتونم یه نی نی شاد و با اعتماد به نفس بالا تربیتت کنم. شاد شاددددددددددد

 

فقط گفتیم که ازم مثل قبل انتظار نداشته باشن براشون بدو بدو کنم ببرم بیارم بشورم بسابم ... مامان گلسا گلی خیلی بدون برنامه اسباب کشی داره و چون من همیشه باید جور بار باشم مجبور شدم بگم که شرایطم چطوره و نمی تونم و باید منتظر باشم  و اگه نبود بعدش کمکتون می کنم...

 

ولی گفتم اگه این بار نی نی نخواست که پیشمون بیاد دیگه می ره برای بعد از عید ... ولی الکی گفتما ... آخه بعدهی ازت می پرسن آدم استرس می گیره.

 

خوب خودشونم از دکتر رفتنا و چکابای من که اینقد دقیق شده بودم رو سلامتی بدنم و این هفته هی آروم آروم راه می رفتم شک کرده بودن.

 

خوب دیروز جمعه با همکارای بابایی رفتم کوه . من یه کم شبش غر غر کردم که بلایی سر شما نیاد اگه باشید تو دلم . البته می خواستم این یه روز تعطیلی به کارای عقب افتاده خونه برسم. ولی خوب صبحش پا شدم مثل یه دختر و مامان خوب آماده شدم البته کوه به معنای کوه پیمایی نه ها نه به معنای تفریح و نشستن ، با ماشین بالا رفتیم ...

یه جوجه کباب خوشمزه با حلوا خرمای و ماست هم زدیم بر بردن...

کلی هم از میوه خود روی کنار (با ضمه روی ک بخونید) عشق مامانت خوردم البته بابایی حتی از بوی کنار هم بدش می آد.

ولی عصر موقع بر گشتن حالم بد شد اولش نشونه های سر درد بعدشم توی دهنم یه مزه تخم مرغ می اومد که تا امروز صبح همچنان ادامه داشت....

نمی دونم چیز بدی نخوردم قروقاط و زیادم نخوردم ... نمی دونم چرا اینجوری شدم

الانم که ادارم و منتظر اومدن مدیر عامل خان....

و صدای زیبای قرآن با ترجمه که از اون روزی که قرار شده بیای پیش ما از اول صبح من سر کار می زارم و گوش می دم تا اخر تایم اداری..

خاله های نی نی سایت شوخی می کنن می گن آخوند می شه بچت آخر سر ....

فدای قشنگی های تو بشم تو باید بهترین باشی بهترین .....

 

عشقی خوده خوده عشق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)