نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

4- یه کم هوای دل مامانی ابریه

1392/11/20 11:14
نویسنده : مامان نازار
215 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه کس مادر ..

خوبی قشنگیای من ....

خوبی عزیز دلم      خوبی دردت به قلبم        خوبی میوه دل مادر .....

اینقد دوس دارم قربون صدقت برم... انگار تمام عالم رو بهم می دن ....

می دونم که یه نی نی قوی هستی و بدو بدو در حال تقسیم شدن تو دله مامانی هستی و خودت و محکم به شمک مامانی داری محکم می کنی ....ا باریکلا نی نی گل من .... ا باریکلا همه زندگی من .

ا باریکلا دختر یا پسر شجاع و مقاوم من .

 

تو نباشی چه امیدی به دل خسته من .....

 

بی صبرانه این روزایی که کش دارن و هر لحظش برام یک سال هست و دارم می گذرونم ....

مادری حس تنهایی زیادی می کنم ... دنیا می آی ان شالله و می بینی و می فهمی ...

تمام تنهایای مادرت و می بینی و ان شالله پر می کنی

وقتی می گم تو نباشی چه امیدی به دل خسته من به خاطر همینه

قراره تو بشی پدرم ...

تو بشی برادرم

تو بشی مادرم

تو بشی خواهرم

تو بشی خاله و عمو و عمه و دایی

تو بشی خانواده شوهرم

بشی پدر شوهرم

بشی خواهر و برادر شوهر نداشتم

بشی مادر شوهرم

تو بشی همه کس مامانی ....تو قراره تمام بی کسی ها و تنهایی های مامانی رو پر کنی ....

تو قراره شادی و امید بیاری برای مامانی ...

تو اول و آخر همه چیزی برای من ...یه کم بغضم پره چشمام اشکی از دیروز تا الان به خاطر یه آدمایی به اسم   ک. خ و  ع .ل   خون به دل مامانت کردن و حمایتای بقیه. بقیهای که بازم ....

یه ظلم بزرگ در حقه هممون کردن و یه دزدی بزرگ ....

خدایا بزرگیت و شکر ... خدایا از همشون گذشتم تو این دنیا ولی باهاشون تو اون دنیا کار دارم

مال دنیا مگه چقد ارزش داره ؟؟؟؟

 

مامانی من نمی زارم تو حسرت هیچی به دلت بمونه ... شاید نتونم تمام احتیاجات مادیت و بر اورده کنم ولی هیچ وقت نمی زارم تنهایی رو حس کنی و حس کنی محبتی نیست و عشقی نیست و قلبی نیست که برای تو بتپه ....

 

مثل کوه من وبابایی همیشه عمرت کنارتیم حتی اگه یه زمانی خودت نخواستی ...من نمیزارم هیچ وقت حسرت هیچ پدرو مادری رو بخوری ... هیچ وقت ....

هیچ وقت ...

شما نخواستی پیش ما باشی . این ما بودیم که شمارو خواستیم از خدا . پس باید تا اخر عمرمون کنارت باشیم و تنهات نزاریم .

اینقد دل مامانی ابریه از دیشب ... البته تقصیر بابایی هم هست بهم همش یه چیزایی رو یاد آوری می کنه فکر می کنه یاد آوری اونا باعث می شه من درست برخورد کنم

هی می گه اینارو بهت می گم که فراموش نکنی ... نمی دونه من باید فراموش کنم وگرنه اگه هر لحظه کارا و آدما و حرفاشون جلو چشمم باشه که دیوانه می شم ... می شم مثل الان ...

من تنها راه نجاتم فراموشیه فراموشی

بابایی یه مرده نمی دونه خیلی چیزارو

نمی دونم شما یه خانوم خانومایی یا یه مرد برازنده

ولی هر چی باشی سعی می کنم طوری تربیتت کنم که هیچ وقت به دوش نکشی هیچ بدی رو و فراموش نکنی هیچ خوبی رو ....

باش باشه مادری باشششششششششش

 

عشقی خوده خوده عشق

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله حدیثه
23 بهمن 92 14:26
سلام ببخشید من مطالبتون رو خوندم از اینکه قراره یه نی نی کوچولو به جمع خانوادتون اضافه بشه خیلی خوشحال شدم . ولی در مورد تنهایی تون امیدوارم بتونم دوست خوبی براتون باشم تا دیگه تنها نباشید . اگه دوست داشتید به وبلاگم سر بزنید تا بیشتر با هم آشنا بشیم