نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

34- این روزهای مامان

1393/2/17 14:30
نویسنده : مامان نازار
188 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

خوبی عزیز دلم

شما امروز 111 روزه یا به عبارتی 15 هفته و6 روزتون هست . دیگه این روزا خیلی حسم نسبت به شما بشیتر شده مدام مشغول حرف زدن با شما هستم و همش دو تایی با هم همه کارارو انجام می دیم .

تازه کلی هم سر به سر بابایی می زاریم و می خندیم . اینقد با حاله تا بابا می گه زشته این کارارو نکن من می گم من که نیستم نی نی می گه این کارو بکن .

ای جان من فدای تک تک سلولای بدنت بشم مادرررررررررر

امروز می خوام از یه ترانه برات بنویسم که از روزی که شنیدمش حدود 2 سال پیش بود تمام وجودم شد حس شدید مادری و بی طاقت بو کردن نفسات ....

هر بار این آهنگ رو شنیدم بی اختیار اشک ریختم ... کار این روزایمن این شده  همین که می شینم تو ماشین بابایی می گم این آهنگ رو برام بزاره و بلند بلند و از ته دلم باهاش می خونم و اشک .....

البته این تنها خلافه مامانیه ها ... چون کلا می دونی که مامانی وقت تلویزیون دیدن اصلا نداره ... از اون چیزا هم چون خونه سازمانی هستیم نداریم ...

آهنگ هم ابدا مامانی وقت گوش کردن بهش نداره ... تو تمام طول اداره هم مشغول گوش کردن به قرآن کریم هست به خاطر آرامش شما تا الان از اول بارداری قرآن رو 6 بار با ترجمش البته تو اداره گوش کرده ... ان شالله شما با این کلام الهیی پرورش پیدا کنی عزیز دل مادر.

 

ولی این آهنگ شده روز و شب مادرت ...خیلی قشنگ حسه یه مادر رو می گه ... تمام آرزوها و خواسته های یه مادر از زندگی ....

 

چشم های بسته ی تو رو، با بوسه بازش می کنم

قلب شکسته ی تو رو، خودم نوازش می کنم

نمی زارم تنگ غروب، دلت بگیره از کسی

تا وقتی من کنارتم، به هر چی می خوای می رسی

خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت

کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت

خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم

جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم

 

هرچی که دوست داری بگو، حرف های قلبت رو بزن

دل خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من

من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم

کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم

هرچی که دوست داری بگو، حرفای قلب و بزن

دل خوشی هات مال خودت، درد دلت برای من

من واسه ی داشتن تو، قید یه دنیا رو زدم

کاشکی ازم چیزی بخوای، تا به تو دنیام و بدم

 

خودم بغل می گیرمت، پر می شم از عطر تنت

کاشکی تو هم بفهمی که، می میرم از نبودنت

خودم به جای تو شب ها، بهونه هات و می شمرم

جای تو گریه می کنم، جای تو غصه می خورم

 

عاشقتم عشقم عاشق ... می فهمی ...

گاهی فکر می کنم اگه دنیا بیای نکنه از این همه غلیان احساسات بکشمت یهو

مثلا احساساتی بشم شما که مثلا یه نی نی یه روزه هستی رو محکم بغل کنم و فشار بدم .

 

از مادر عاشقی مثل من هیچی بعید نیست ....

عشقی خوده خوده عشق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مهدیه
17 اردیبهشت 93 18:21
چه شعر قشنگی! حسابی به حست حسودیم شد. این روزا با وجود یاسین خیلی نمی تونم با نی نی ها حرف بزنم. شایدم حسم مثل موقع یاسین نیست! اما اولین بچه یه چیز دیگه ست! قدر لحظه هاتو بدون.
مامان مهدیه
20 اردیبهشت 93 10:07
به روزم با رماسم اسم گذاری! سر بزن خوشحال می شم بانو!
مامان منصوره
20 اردیبهشت 93 16:29
سلام عزیز دلم خوبی،خوشحلم که خوبی،هنوز حست بیشتر میشه وقتی تکون بخوره،النا هم عاشق این آهنگه،وقتی میزارم کلی ذوق میکنه،راستی یه خبر خواهرم بی بی چک زد دید بارداره چقدر خوشحال شدم،کللللللی،بهش آدرس وبت و دادم ،
مامان مهدیه
21 اردیبهشت 93 17:26
بانو دخترت اگه دختر هم باشه دیگه جنسیتش مشخص شده ها! نمی ری سونو الکی؟ آخه پسرا زودتر مشخص میشه جنسیتشون اما دخترا دیرتر! ولی الان دیگه آخر چهاری. باید معلوم شه دخترت دختره یا پسر؟
مامان مهدیه
21 اردیبهشت 93 17:27
راستی به اسم فکر کردی؟ حتما بهم بگو. خوشحال می شم بدونم.