نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

نفس بابایی

1393/4/28 12:28
نویسنده : مامان نازار
449 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

نفس بابایی

آره درسته نفس بابا، این تنها کلمه ای است که بعد از مشخص شدن جنسیتت می تونم در مورد تو بگم، آره قربونت برم حالا که شش ماه رو با هر دردسری که برای مامانی داشتی تمام کردی و وارد 7 ماهگی شدی باید خودومون برای تشریف فرمائی جنابعالی آماده کنیم.

نفس بابایی؛ الان که دارم برات می نویسم حدود 21 روزه(از اول ماه رمضان) بابایی مجرد شده نه فکر اشتباه نکن، به خاطر بلاهاییه که شما سر مامان گلی آوردی، آخه اصلاً حالش خوب نیست و رفته خونه عزیز جونت تا یک ماهی استراحت مطلق(که خیلی از مامانی بعیده) داشته باشه که به حول قوه الهی حالش که خوب شد برگرده خونه، البته بعداً من و دعوا نکنی که چرا از مامان گلی نگهداری نکردم،چون من سرکار هستم مامان گلی باید یکی کاراشو بکنه.

عزیز دردونه بابایی؛ جای مامان گلی و نازار تو خونه خیلی خالیه قول بده کمتر مامان و اذیت کنی تا زودتر برگردین خونه آخه من بدون شما دوتا نمی تونم، راستی تازگی هم حرکاتت بیشتر شده و بیشتر از قبل احساست می کنیم، هر تکونی که می خوری قلبم تکون می خوره واقعا قلبم تکون می خوره (اغراق نمی کنم) خیلی لذت بخشه، حیف که خونه عزیزت نمیشه بیشتر احساست کرد(آخه اونجا نمیشه...)

ملوس بابایی؛دیشب با مامان گلی نقشه اتاقتو کشیدیم که چطوری آماده آمدنت بشه،قراره بابایی دو روز تعطیلات عید فطرو وسایل اتاق و جم و جور کنه بعدش نقاشی بشه و بعد خرید تخت، کمد و ...

آره به راستی که دخترا شاهکار زیبای خلقت هستن، نمی دونی که حس بابای دختر بودن چقدر قشنگه،واقعاً احساس بابا بودن به آدم دست می ده نمیشه تصور کرد،نمیتونم باور کنم که من هم  صاحب یک مخلوق دلبری خداوند شده ام ، مخلوقی که با آمدنش نقش و نگار به زندگی ما می دهد؛ناز کردنش؛لوش شدنش؛لطیف بودنش؛پربرکت بودنش؛معصوم بودنش و در یک کلام به قول مامان گلیت:تو «عشقی،خود خود عشق»

جان بابایی؛ عشق بابایی؛ برای آمدنت لحظه شماری می کنیم.

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان نازار
28 تیر 93 17:21
سلام نفس مامان و بابایی امروز بابایی لب تاب و اورد خونه عزیز و از گوشی خاله جونت وصل شدم به نت البته با سرعت لاک پشتس من معتاد به نت افتادم این گوشه عالم بدون دسترسی به هیچ کس خدایش سخته سخت..... نوشته های بابایی روخوندم این و بدون که داری می ای بغل عاشق ترین بابای دنیا .... الان بابایی نشسته بالای سر گلسا و داره می خوابونتش .... من با تمام عشقم نگاش می کنم همش می گم با شما چیکار می خواد بکنه ..... خوش به حال برای داشتن همچین پدری ... نوشتهها به دل من نشست و اشکا جاری ..... ان شالله شما همیشه خوشبخت و عاقبت بخیر باشی دختر گلم و عاشقانه های ما جاویدان
مامان نازار
28 تیر 93 17:28
سلام نفس مامان و بابایی بابایی لب تاب و اورده خونه عزیز جون با گوشی خاله جون به زور لاک پشتی این صفحه باز شد .... نوشته بابایی برای شما رو خوندم .... پهنای صورت اشک .. این و بدون عاشق ترین بابای دنیا رو داری . تنها چیزیه که می تونم در مورد این دنیا بهت با اطمینان بگم که بابایی عاشقانه دوست داره ... الان بابایی نشسته بالای سر نی نی خاله و داره می خوابونتش ... فکر کن ... در این حد بچه ها رو دوست داره با زبون روزه .... خوش به حاله شما خوش به حال شما وقتی تصور می کنم شما که دنیا می پای می خاد چیکار کنه با شما .... تمام بدنم می لرزه اط خوشحالی لحظه شماری می کنم برای دسدن عکس العمل بابایی وقتی شما رو برای اولین بار می بینه .... نه نت اجازه می ده نه وضعین من وریه که بتونم بشینم بنویسم پس عشقی خوده خوده عشق
♥مامی ملودی جون ♥
6 مرداد 93 2:02
عزیزم میگم کالسکه و صندلی و ماشین و آغوشی ملودی و گذاشتم برای فروش . اگه خواستی خبرم کن زود . من شماره ات و ندارم الان 09179701702 گفتم بهت خبر بدم خانومی