نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

50- تو نباشی چه امیدی به دل خسته من

1393/6/8 8:12
نویسنده : مامان نازار
205 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیزه دل مادر

سلام خانومی 32 هفته ای من

بله شما الان یه دختر طلای 32 هفته ای هستید با قد حدودا 40 سانت و وزن احتمالا 1800 گرم ای جانه مادر ...

 

خوب یه کم هفته پیش اوضاع روحی مامان و بابا بهم ریخته بود ...یعنی بهم ریختش کردن .. چی بگم به یه عده که همیشه وسط زندگی ما هستن ... همیشه ها     هر چی دارم به مغزم فشار می آرم می بینم که هیچ بحث و گفتمان و دلخوری تو خونه ما نبوده که یه پاش اونا نباشن .... بگذریم .. الان همه چیز خوبه ....

درسته خیلی سخت گذشت خیلی خیلی خیلی ولی الان همه چیز آرومه ..

پرده اتاق شما هم طبق قول بابایی پیدا شد مامانی درستش کرد و بابایی با هزار بد بختی قبل از رفتن خونشون و دیدن خانواده پدریت نصبش کرد

الان شما یه اتاق بنفش با پرده های بنفش و یه موکت تمیزو شسته شده دارید .

دوشنبه قراره سرویس خواب شما رو بیارن و نصب کنن.. بعدشم دیگه وسایله اتاقت رو بچینم ...

البته اتاق شما نازار مامان کلی کار داره حالا حالاها ...

خوده خونه هم یه سری بنایی و ریزه کاری داره ... همش به عشق شما و مهمونای گلی که برای دیدن شما می آن مادری...

خوب متاسفانه نوشتم که مجددا روز جمعه به   ل ک ه بی نی و خو ن ر یزی     افتادم و دکتر بهم 10 روز استعلاجی داد البته گفت تا آخر بارداری ولی من گفتم فعلا بزارید این 10 روز انجام بشه محیط کارم اصلا همکاری نمی کنن....خلاصه این شد که من باز مهمون خونه عزیز جون شدم ..بابایی هم که دو شنبه برای فروش ماشینی که ثبت نام کرده بودیم رفت ک ر م ا ن ش ا ه

نگران نباشیا مامانی یه دونه خوشگلترشو برات می خره ... فعلا با همینی که زیر پامونه سر می کنیم تا شما دنیا بیای ... یه سری حساب کتاب مالی داریم به خاطر آینده شما اونا فعلا مهمترن تا ماشین مدل بالاتر هر چند با این ماشین خیلی به من و بابایی داره سخت می گذره ولی بازم خدا رو شکر که بعد از اون تصادف که هیچ کس باور نمی کرد تزش کسی سالم بیرون اومده باشه من و بابایی صحیح و سالمیم ... ضرر مالی هیچ اشکالی نداره .

خلاصه ... این روزا حسابی خودمو بستم به پروتین و گوشت و ماهی و میگو و لبنیات و میوه ...

می خوام تا اونجایی که می تونم چیزای مقوی بخورم و شما توپولی بشی

شما شنبه هفته پیش یعنی 1/6/93 طبق نظر سونو 30 هفته و 6 روزتون بود و وزنتون هم 1645 گرم ...

ای جان مادر من فدای گرم به گرم وزن شما ...

بعضی موقع ها دوست دارم شکمم و از شدت دوست داشتن شما فشار بدم ... یعنی اینقد لبریز احساسات می شم ... نگران شمام وقتی دنیا بیای از بس من و بابایی از ذوق فشارت بدیم که تمام بدنت همیشه سیاه و کبود باشه ....

آقای دکتر گفت همه چیز شما اوکی و عالی و خوب و نرمال

خیلی استرس داشتم خیلی ... عصرم که رفتم پیش خانوم دکتر و ایشون باز آمپول و شیاف به خاطر این مشکل بهم داد ...

بهم گفت اگه بتونید و خوب استراحت کنید و تا هفته 34 تحمل کنید دیگه ان شالله برای دنیا آوردن نی نی مشکلی نیست ... و نی نی ان شالله دنیا اومد تو دستگاه می تونیم سالم نگهش داریم ... من دلم دریای غم شد .. شروع کردم چونه زدن با خانوم دکتر اخه من 30 هفته و 6 روزم بود ایشون می گفت 32 هفته ... اون مهربون خانومم گفت چرا باهام چونه می زنی برو ساک وسایل بیمارستان نی نی رو آماده کن ممکنه اصلا همین امشب دنیا بیاد گل دخترت....

منم همون شب به بابایی اس دادم با کلی استرس و خاله جون و عزیز به بابایی گفتن :

مرد دس بجنبون شاید همین امشب دختره گلت دنیا بیاد خونه این وضعیت باید باشه >؟؟؟؟؟

 

خلاصه این یه هفتته داستان زیاد داره همه رو بنویسم می شه مثنوی هفتاد من

 

فقط از تمام خواهریای گلم معذرت می خوام که ناراحت و نگرانشون کردم ... برای تمام دعاها و احوالپرسی هاتون به قول ما جنوبیا ...

ممنون

دستتون درد نکنه ...

ما همچنان هستیم سرو مورو گنده و سالمممممممممممممممممممم

هستیم چون :

عشقی خوده خوده عشق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
8 شهریور 93 12:38
انشا الله نینی که دنیا اومدم بیام دیدنش منم یکم فشارش بدم البته اگه اجازه بدی میام دیدنش اجازه میدی ؟ ای جانمممممممممممم قدمتون سر چشمامون باعث افتخار ماست ....منت می زارید سر ما اگه این لطف و بکنید یه خونه درویشی سازمانی درب و داغون داریم که ابدا به پای خونه خوشگل شما و سلیقه خوشگلتر شما نمی رسه .... وای استرس گرفتم خدا کنه نی نی خوشگل و توپولی باشه که قابل فشار دادن باشه که آبروم نره جلوی شما خواهری .... دختر گلم تا می تونی توپولی بشو که خاله ها بتونن فشارت بدن
مامان منصوره
9 شهریور 93 9:41
سلام عزیز دلم،خوبیفخوبه که خوبی،ایشاللله همیشه خوبی، چرا از حرفهای دیگران ناراحت میشی بزار بگن، دیروز یه جایی خدندم قبل از اینکه از کسی ناراحت شین ببینین اصلا اون آدم ارزشش و دره،تو زندگی همه هست،بعضی ها چشم دیدن خوشحالی آدم ندارن،بیخیال عزیز دلم، وسایل نی نی طلا مباااااااااارک باشه عزیزم،ایشالله به سلامتی بیاد دیوارارو خودش نقاشی کنه(خط خطی)
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
9 شهریور 93 13:36
شمارم و توی خصوصی برات میزارم خانومی برای اتلیه بگو تا برات وقت بگیرم هر وقت میخوای آشنا هستن باهامون
فهیمه مامان فاطمه
10 شهریور 93 0:09
عزیزم دیگه چیزی نمونده تا در اغوش گرفتنش . ان شالله صحیح و سالم بیاد تو بغلت . خیال خاله هاشم راحت بشه . بی صبرانه منتظر دیدن عزیز دلم هستم و دعا گو
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
10 شهریور 93 0:14
اره عزیزم حتما میتونم اگه وقت ندادن کمک میکنم تا پارتی بازی کنن . والا من که راضی هستم هم از کیفیت هم همه جوره عالین و خوش برخورد . اقای قنبری هم آشنا هستن .