نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

54- نوبت آتلیه و خرید

1393/6/17 7:55
نویسنده : مامان نازار
215 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عشق  مامانی ... خوبی خوشگل خانومی ؟؟؟

آخ که چقد می چسبه بهت بگم خوشگل خانومی ؟ گل مادر  حالش خوبه ؟؟

مادری امروز طبق روال دو شنبه های دیگه تو اداره مراسم زیارت عاشورا داشتیم و من بازم به نیت شما این  زیارت رو خوندم ...صبحونه چی بود ؟؟؟

آی شکمو ... صبحونه هم تخم مرغ و گوجه و خیار شور ...نوش جانت دختر مومن مامانی نوش جونت کارمند کوچولوی مامانی که صبح زود بیدار می شه که با مامانش بیاد سر کار برای یه لقمه نون حلال ... راستی امروز سر نماز صبح اینقد با حال سکسکسه می کردی ؟؟؟ چی داشتی به خدا جون می گفتی با سکسکه هات خدا می دونه ...

 

خوب از دیروز بگم که مامانی یه روز خیلی بد رو گذروند .. الحق و الانصاف بهشت زیر پای مادراست .. برای خودم نمی گما برای بقیه مادرا می گم نمونش مادر خودم ... ان شالله خدا جون به عزیز عمر با عزت بده ... واقعا آدم تا خودش مادر نشه نمی تونه به خوبی قدر مادرش رو بدونه ...

دیروز خیلی حالم بد بود نفسم بالا نمی اومد سنگینی شدید .. بعد از اومدن از اداره بیهوش شدم  تقریبا ...

عصرم با بابایی باید چند تا کار انجام می دادیم .. البته به کسی چیزی نگفتیم آخه بعد نمی زاشتن برم الکی گفتم باید برم خونمون به بابایی بگم یه سری کارارو انجام بده من فقط دراز می کشم اون انجام می ده . ولی خاله شک کرده بود هی می گفت باشه منم می ام کمک ... به زور راضیش کردم نیاد ...

بنده خدا خاله جون یه هفتست افتاده به گردن درد و دست درد وحشتناک ... امروز قراره بره  ام  آر ای .. از تو دل مامانی برای خاله مهربونت دعا کن که ان شالله مشکلی نداشته باشه ....

خلاصه در این حد بهت بگم عملیاتمون مخفیانه بود که من با لباس تو خونه سوار ماشین شدم و یواشکی شلوار و مانتومو و گذاشتم تو کیف . بابایی یه سر رفت اول خونه من لباسامو و عوض کردم ...

بعدم رفتیم آتلیه برای نوبت عکس بارداری

خیلی معطل شدیم و من می خواستم کارشون رو ببینم که خوب متاسفانه یه سری محدودیتا همیشه هست بیشتر هم می خواستم برای خرید لباس ایده بگیرم ...

خلاصه اون تاریخی که مد نظر ما بود بهمون نوبت ندادن و برنامه مارو بهم ریختن اخه من می خواستم اخر بارداری برم آرایشگاه برای رنگ مو و کارای این شکلی خوشگلاسیون ولی به خاطر اعیاد و داشتن عروس و دامادای مختلف گفتن نهایت می تونن 6-7-8 مهر بهمون نوبت بدن ... البته برای بعد از زایمانم هم می تونستن نوبت بدن که گفتم نه دیگه اون موقع دیگه نی نی تو بغلمه

که خوب ما هم مجبور شدیم 8 مهر نوبت بگیریم ...

البته داستان خوشگلاسیون هم منتفی می شه برای آتلیه و باید من و با همین رنگ و وارنگی مو و سفیدی موهام تحمل کنی در عکسایی که در آینده می بینی خوشگلم ...

نگی چقد مامان ژولیده ای داشتما باشه ؟؟؟

برای دنیا اومدن شما هم پرسیدم گفتم به دلایلی مثل نور فاش بچه ها رو 8 ماه به بعد عکس می گیرن .. خوب یه کم تو ذوق من خورد .. من دوست داشتم زیر 40 روز شما رو ببرم آتلیه براتون حتی ست  آتلیه نوزادی هم سفارش دادم ....

اشکال نداره شما رو می خوابونم که نتور فلش اذیتتون نکنه نهایتم یکی دو تا عکس ازتون می گیریم . بابا این همه عکس نی نی های تازه دنیا اومده تو سایتا هست ....

بعدم بابایی من و روبه روی خرازی ج ل و د ا ر پیاده کرد و من یه سری خنزل پنزل می خواستم برای یه سری تزئینات یه مقدارشو خریدیم (32). بابایی تو ماشین روبه روی مغازه منتظرم موند . پارتی بازی اینش خوبه گاهی ؟؟؟؟

خلاصه بعدم رفتیم خونه عزیز جون و خاله اومد پایین خونه عزیز و من دیگه بهش گفتم کجا رفتم البته خرازی رو نگفتم فقط آتلیه رو گفتم آخه نمی خواستم ناراحت بشه از دستم که چرا نبردمش خونه ... البت که خودشم می دونست من می گم نیاد به خاطر اینکه می خوام برم زیر آبی یه جایی..

دیروز بالاخره با کلی مشورت با این و اون تصمیم گرفتم این ترم دانشگاه رو مرخصی نگیرم . و انتخاب واحد کنم ولی درسای سبک و راحت رو بردارم .. توکل به خدا ان شالله شما دختر کوچولوی خوب و ارومی هستی و اجازه می دی مامانی گاه گداری یه نگاهی به درساش بندازه .

 گل مامانی بی صبرانه منتظر اومدنت هستم ...

41 روز دیگه مونده ان شالله تا بغل گرفتن و بویدنت و بوسیدنت ...دیگه این آخرا کم آوردم ... خدا جون به من و دخترم کمک کن قوی باشیم ...

 

عاشقتم عاشق ..

چون ؟

عشقی خوده خوده عشق

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان پریسا و بابا مهرداد
17 شهریور 93 10:09
دوست خوبم یک دنیا ازت ممنونم که این همه بهم لطف داشتی .. اول صبح یخ انرژی بی نظیری از کامنتت گرفتم عزیزم.. حالا برای خودت و نی نی نازت یه بوس گنننننننننده میفرستم تا منم انرژی مثبت برات فرستاده باشم خیلی خوشحالم که وبلاگ نی نی رو دوست داشتی. دعا میکنم انشاله به حرمت همین روزای عزیز به همین زودی زود من و شما عکس های نی نی های خوشگلمون رو تو وبلاگ هاشون بزاریم و از داشتنشون لذت ببریم انشاله امام رضا به نی نی شما هم نظر عنایت داشته باشه برات بهترین روز ها رو آرزو میکنم
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
17 شهریور 93 14:29
عزیزم اگه میخحوای نوبتت و عوض کنی بگو من هماهنگ میکنم تاریخش رو . و اینکه رنگ موهاتم نگران نباش بهشون بگو هر رنگی که دلت بخواد برات فوتو شاپ میکنن . حتی آرایش هم میکنن با فوتو شاپ