57- تولد مامانی و یه روز خیلی سخت
سلام خوشگل خانومی مامان
خوبی دردونه خوبی یه دونه خوبی دلم خوبی گلم ؟؟؟
ای جان مادر به فدای تو عزیز دل بشه ان شالله .
خوب دیروز 24 شهریور تولد مامانی بود ولی شما از صبح ساعت 7.5 شروع کردی به اذیت کردن مامانی جوری که هی اشک می ریخت تو اداره می گفت نکنه تاریخ تولدت با مامانی یکی بشه ..
تا ساعت 8.5 بیشتر نتونستم تحمل کنم ...
تهوع شدید و مدام بالا می آوردم
معده درد شدید روده درد شدید و درد رحم ....
خدای من افتضاح بود افتضاح از پا انداختم ... همکارا همگی پشت در اتاق مامانی نگراننننننننن ایستاده بودن بنده های خدا روشونم نمی شد بیان داخل منم هی اوغغغغغغغغغغغغغغغ اونم با صدای بلند که اصلا دست خودم نبود ...و کلی اشک و گریه دستام و محکم می کوبیدم از شدت درد به دیوار ...
بر گشتم خونه و بیهوش شدم از شدت درد و ضعف
بابایی بیچاره هم حسابی ترسیده بود و سریع اومد دنبالم و من و برد خونه عزیز ...
شب هم کیک خرید و خاله جونتم لازانیا درستیده بود و عزیز هم قاطی پلو با مرغ برای تولد مامانی .. و یه تولد خیلی سریع و هول هولکی گرفتیم در حد ضربتی ... اخه گ ل س ا گلی خیلی دیشب بد قلقی کرد و مامان و باباش می خواستن سریع برن خونشون .
کادوها هم
عزیز جون نقدی . خاله جون 1 یه ظرف خیلی خوشگل و کاربردی . خاله جون 2 نقدی - مامان گ ل س ا گلی هم یه پیراهن خیلی خوشگل ...
کادو بابایی هم که هنوز در دست اقدامه و نمی دونم می خواد چی بخره که اینقد داره معطل می کنه ....
کادوی خانواده پدریت هم در حال ارساله ...
خانواده بابایی هم از صبح هم اس دادن هم شب دیگه همشون تک به تک زنگ زدن و صحبت کردیم عزیز و آقا جون و سه تا عمه ها. و تبریک گفتن تولدم رو . به قول آقا جون سالگرد تولدم مبارک ...
الهییییییییییییی
کلی هم از شما گفتن و از اینکه برای اومدن شما دارن لحظه شماری می کنن.مدام از اینکه خواب شما رو دیدن و این شکلی بودید و خوشگل بودید منم همش می گفتن اصلا مهم نیست چه شکلی باشی شما فقط سالم و صالح باشید ...
خدایش دوست دارم که دختر خوشگلی باشید ولی خوب قشنگی نسبیه هر کی یه مدل صورت رو می گه قشنگ بیشتر از همه دوست دارم سلول به سلول بدنت و روجت سالم باشه و خوشبخت و عاقبت بخیر باشی و با هر صورتی سیرتی پام و خوب و مهربونی داشته باشی ...
دوست دارم از این دخترای باشی که وقتی کسی کنارته یا بها نگاه می کنه آروم بشه یه دختر آروم و با طمانینه .
ان شالله
راستی دیروز 2 شنبه بود واداره مراسم زیارت عاشورا داشتیم ... وای خدایا دیروز و دیگه باید فراموش کنم خیلی سخت بود خیلیییییییییییییییییی
دیشبم که خوب نخوابیدم صبح ساعت 6 هم بیدارو آمده برای اداره اومدن ... توکل به خودش ان شالله امروز روز خوبی باشه
راستی اولین تبریک تولد رو خاله ن س ی ب ه ساعت 12 شب وقتی مشغول و ا ت س آ پ بازی بودیم بهم گفت ....و صبح هم بانکای مختلف تن تن اس دادن ...
عاشقتم مادری عاشق
یعنی بزرگترین و قشنگترین هدیه ای هستی که خدا می تونه تو روز تولدش به هر کسی بده
خاله جونت دیشب هی می گفت سال دیگه این موقع گ ل سا و نی نی شما دارن تو سرو کول هم می زنن و بدو بدو دست به کیک می زنن با همدیگه کلنجار می رن و اینجا دارن شیطنت می کنن ... منم از تصور اون لحظات لذت می بردم و عاشق تر ....
عاشقتم عاشق تمام دنیای منی تمام دنیا ...
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من ...
عشقی خوده خوده عشق