نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

80 - دختر من تا الان....

1394/2/1 11:44
نویسنده : مامان نازار
232 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مادری.. سلام دختری. سلام قشنگی . سلام ملهبون (مهربون)بانوی مامان

الهی مادر فدای اون چشمای قشنگت بشه ... نمی دونم چه سریه روز به روز که بزرگتر می شی بیشتر دوست دارم .. وقتی بر می گردم به عقب به خودم می گم یعنی اونموقع هم اینقد دخترمو دوست داشتم ....

 

خوب امروز شما به روز شمار نی نی وبلاگ 6 ماه و 9 روزتونه ..

دختری من تقریبا از دیروز دیگه کامل غل غل غل می خوره و با غلط خوردن به همه جای خونه سرک می کشه ...قبلا فقط در حد یک یا دو غلط جابجا می شد

شما غلط زدن رو از 7 اسفند اولین بار خونه عزیز جون انجام دادید ...

تقریبا از بعد از تعطیلات عید برای گرفتن هر چیزی حرص می زنید و می خواید بگیریدش ... و با یه حالت خاصی دهنت و می بندی و هم هم می کنی براش ...

غریبی کردن و گریه کردن از آدمارم در حد خیلی کم در حد عمو موسی و دایی مهرداد اونم نه خیلی زیاد بعد از عید انجام دادی. کلا دختر اجتماعی هستی ناز گل مامان.

30 اردیبهشت خونه عزیز جون که بودیم خیلی واضح دنبال خاله حجیه گریه کردی و هم هم می کردی بغل کنه و چند بار تکرار ش کردی

تقریبا نهخیلی شدیدا یه کوچولو خودت تو بغل مامانی یا کسایی که مش ناسی می ندازی ... وقتی خوابیدی دستامون و میاریم که بغلت کنیم شدید دست و پا می زنی

مامانی رو از اسفند کامل تشخیص می دی جوری که دنبال سرم گریه می کنی .. اینقد که وقتی کار دارم نباید اصلا خودم و جلوت آفتابی کنم... وقتی از اداره میام دنبالت خونه عزیز جون همین که حتی فقط صدامو می شنوی کلی ذوق می کنی و می خندی ...

وقتی بزرگترا سر سفره هستن یا چیزی دستمونه داریم می خوریم شما خیلی نگاه می کنی و لقمه هامونو دنبال می کنی جوری که نمی تونیم جلوی شما چیزی بخوریم و عذاب وجدان داریم ...

به دستات خیلی علاقه داری و از نوزادی به یه حالت خاصی به قول عمه وسطیت با کلاس روی هم می زاشتیشو باهاشون بازی می کردی و نگاهشون می کردی ...

الانم وقتی دس دسی می کنیم دستات و به هم می رسونی ولی با کنترل کم و گاهی من می زنی به سینت به جای دستت.

شما رو می شه دقایقی ایستاده به مبل نگه داشت همینطور گاهی اسباب بازی هات و می زارم جلوت روی میز مبل یا خوده مبل و شما رو ایستاده نگه می دارم ولی با مراقبت خودم ... عزیز می گه اینجوری پاهات محکم می شه ....

 

به لالایی که مامانی برات می خونه علاقه زیادی داری . لالایی که از وقتی تو دلم بودی برات می خوندم ... یعنی قشنگ با این لالای های بوشهری می خوابی ...

البته همه لالای های مامانی رو دوست دارن . وقتی می ریم خونه پدر بزرگ مادر بزرگ  ک ر م ا ن ش ا ه ی ت همه خوششون میاد و می گن بخون تا ما هم بخوابیم ...

شما به شعر عروسک قشنگ من مخمل پوشیده هم بیش از اندازه علاقه داری گاها باهاش می خوابی وقتی برات می خونیم دهنت تمام مدت از ذوق بازه و اخراش چشمات مات می شه مثل انگار هیپنوتیزم شدی ...

دختر خوش خنده ای هم هستی پخت کنیم مخصوصا من وبابایی می خندی ...

ولی خیلی بد خواب هستی اینقد عین وردنه این سر اونسر می ری تا بالاخره بخوابی ...دوستم داری یه گوشه پیدا کنی و سرتو داخلش بزاری و بخوابی مثلا زیر بالشتی که برای غلط نخوردنت می زارم همیسشه دست و پات و می کنی و سرت و می خوابی

به بالشت هم علاقه زیاد داری و هر جا بالشت سبکی ببینی مشغول بازی باهاش می شی ساعت ها ...

به زنبور و پروانه خوشگلم داری که برای پارک بازی پروانه ایت هست که کلی براشون ذوق می کنی همینجور برا دسته کلیدت...

 

جدیدا به سمت موبایل و کنترل حمله ور می شی ولی من همیشه به همه هشدار می دم به خاطر امواج و کثیفی اینارو بهت ندن ... االبته وقتی ببینیشون یا ازت بگیرنش  گریه می کنی ...

موقع تعویض پوشکتم خیلی شیطون شدی مدام در می ری از دستم و با پوشک دستمال مرطوب پمادت و همه چیز یه سر بازی می کنی .

حس می کنم زیاد از حمام رفتن نه خوشت میاد نه بدت ... بچه خوش آبی نیستی بر عکس گلسا گلی .

اب رو داخل گلوت نگه می داری و غر غره می کنی ...

صداهای با خحالی مثل آگا و بوم در میاری

و صدای ماشین پف رو خیلی زیاد از خودت در میاری که مامانی همیشه بهت می گه نکن دخترم زشته...

از تعویض لباسم بدت میاد ..

ماشین سواری رو در حد کم دوست داری و داخل ماشین می خوابی ...علاقت به پستونک زیاد نیست و یه شیشه شیر چیکو پهن داری که اونم ما بین شیشه شیرای دیگت دوسش داری.

یه کمم حس می کنم دندونات اذیته چون قاشق رو گاز می گیری و سینه مامانی رو گاهی میکشی با لثه هات ...

فدای تو بشم ... و شاید کلی کار دیگه که دیگه فرصت گفتنشون نیست ...

فقط اینارو گفتم که بمونه یادگاری

 

عاشقتم عاشق می فهمی..... خدا کنه بدونی و درک کنی چقد دوست دارم ...

عشقی خوده خوده خوده خوده عشق

 گل دختر شیطون بلای من و ببینید ... چطور خودش و از جایی که برای بازیش گذاشتم به طرفه العینی رسونده تا کجا

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (3)

♥مامی ملودی جون ♥
1 اردیبهشت 94 14:42
ای جونم پس حسابی بلا شده
مامان نازار
پاسخ
آره خاله جون حسابی بلاچه شده ...
خورشید خانوم66
1 اردیبهشت 94 16:14
ماشاالله دختر زرنگ . چیزی نمونده تا راه رفتن یسنا طلا .
مامان نازار
پاسخ
خدا از دهنت بشنوه خورشید جون ... اصلا نه اهل مقایسم نه دوست دارم بخصوص در مورد بچم این کارو بکنم ولی واقعا مادر بودن خیلی سخته مدام نگرانی که نکنه بچم یه چیزیش هست .. نگاه بچه اون مثلا 1 روز جلوتر فلان کارو کرد .. حالا هر چی بقیه بگن بابا خیلی عالیه ولی همیشه استرسو داری
مامان هانیه
5 اردیبهشت 94 1:39
سلام خاله جون من به روزم