نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

96- نا نای نانای کردن گل دختری

سلام نفسسسسسسسسسسسسسسس سلام همه کسم هوم گل خوشبوی مامان خوبه ؟؟؟ دردت به جانم ... عزیزم که باز دلم تنگ شد برای دخترم .... عزیز دل مامان تقریبا چند روزی هست که می تونن بشینن خودشون به تنهایی ولی نه تنهای تنها باید حتما کسی کنارتون باشه که اگه احیانا دختری چپه شد به دادش برسیم .. البته نشستن با تکیه گاه رو که شما خیلی وقته یعنی از 3 ماهگی تقریبا می نشستید و تکیتون می دادیم به مبل ولی اینجوری به تنهایی جدید بود ...   و اینکه دختری من بعد از دس دسی کردن الان دیگه با هر آهنگی و هر ریتمی برای خودش هم دس دسی می کنه هم نی نای نای ... مادر فدات بشه که یه دستی می رقصی ... من وبابایی هم هی داخل خونه برای شما آهنگای شاد یا می زاری...
6 تير 1394

95- بابالو مچکریم

سلام به روی ماه دختر یکی یه دونم آفرین مامان نازم دیشب با اینکه تو طول روز خیلی گریه کردی و اذیت کردی و نغ نغ  ولی ساعت 11.5 شب خوابیدی و. این باور نکردنی بود .... دیروز ظهر همنگی خونه عزیز جمع بودن اومده بودیم عیادت خاله ا ...لطفا برا خاله جون یسنا گلی دعاکنید .... و با خال جان گوشواره های شما رو تعویض کردیم .. گوشواره های قبلی چون یه کم بسته بود گوشای شما یه کم زخم شده بودن یه گوشواره حلقه ای کوچولو انداختیم گوشتون... و وای واییییییییییی بچم هلاک شد ..... اینقد که شما گریه کردید ... مادر فدای خودت و گلوله گلوله اشکات بشه نازارررررررررررررررر بعدم رفتیم پیش خاله جون گلسا گلی هم مامانش برد به خاطر اسهال دکتر ...البته اسهال ن...
2 تير 1394

94- غمین نشه دلهای ما

سلام دختر یکی یه دونه ناردونه نازدونه من .... قشنگیای مامان خوبه ؟ آخ که دلم یه ریزه شده برای دیدنت بغل کردن بو کردنت.....   دوست نداشتم بنویسم ولی نوشتم برای خودم نه برای شما ... اینکه چی شده بماند ... می نویسم چون ناراحتم نه برای خودم به خاطر شما ... ناراحتم چون من به خاطر شما خیلی تغییر دادم خوردمو .. چون دوست نداشتم شما با هیچ بدی بزرگ بشی با هیچ بغض و کینه ای ... شما احتیاج داری به همه خوبی های عالم ... به همه آدمای عالم .. من نمی تونم بگم و بخوام از شما که این خوب و اون بد ... خوب و بد آدما چیزیه که باید مثل خیلی چیزای دیگه مثل شنای روی ساحل مثل آب دریا مثل گرمی آتیش مثل تش باد و شرجی مثل مزه شیرین خرما و گس خارک مثل م...
31 خرداد 1394

93- جشن دندونی و افطاری دختر گلم

سلام دختر یکی یه دونه مامان الهی مادر فدای اون مرواردیای قشنگت بشه  که گاهی موقع شیر خوردن مامانی رو محکم گاز می گیری و مامانی کلی دردش میاد ... فدات شم نمی دونی یه حسی دارم انگار دیشب که مهمونا رفتن خدا محبت و عشقی که از شما تو دلم گذاشته بود و بی نهایت بود اون بی نهایت و دوباره کرد به توان بی نهایت ... جوری که اصلا نمی تونستم یه لحظه ازتون دل بکنم .... با اینکه حسابی خسته بودم و کمرد و دست و پام درد می کرد کلی برای خوابوندم شما با عشق ... یعنی خوابیدیدا ولی باز تو بغل شما رو نگه داشتمو نگاهتون کردمو و قربون صدقه الان بغض دارم .. دختره یکی یه دونم دلم برات تنگ شده مادری ... خوب از جشن شما بگم .. که تقریبا همه کارارو ماما...
30 خرداد 1394

92- 8 ماهگي دختر طلام و دس دسي كردنش

سلام قشنگياي مامان ... يعني هر چقد بگم دردت به جانم كم گفتم  ... قشنگياي مامان  يه سوال دارم ازت چرا اينقد بد خوابي ؟؟ چرا نمي زاري ماماني حتي 1 ساعت خواب مفيد داشته باشه ؟ يه نگاه به چشماي قرمز مامان بكن ؟؟؟ مي خندي ؟؟؟ خنده مي كني ؟؟؟ اي جانم فداتتتتتت خوب دختري من جمعه عصر يعني 22/3/94 براي اولين بار خودش اهنگ معروف خودشو كه داري داري هست و خوند و دست زد ... قبلش ماماني هر كاري مي كرد و دستاي شما رو مي گرفت كه دس دسي كنيد و براتون شعر مي خوند شما مقاومت مي كرديد ... ولي جمعه عصر در يه حركت خود جوش شادي به دل مامان و بابا اوردي .. اينقده خوشگل دس دسي مي كردي   اونم با آهنگ داري داري كه خودت مي خوند...
20 خرداد 1394

91- دردت به جانم ... اولين مرواريداي دخترم و خزيدن

سلام دختر يكي يه دونه و نازدونه و انار دونه من عشق مامان... خوبي خوشي ؟؟؟ الان كه داري اينارو مي خونه ؟؟؟ نمي دونم چند سالته ؟كجايي ؟ چه روزو روزگاري داري ؟؟ ولي اين و بدون ... تا ابد تا ابد ... تو هر شرايطي كه باشم و باشي .. عاشقتم.... عاشقققققققققققق به قول بابالو درد جزاتير لانگرهانست به جزاير لانگرهانسم ... داستاني داريم با اين بابالوت .. تو خونه راه مي ره و مي گه : دردت به جانم . دردت به مالم (به زبون كردي مال يعني خونه ... دارايي ) دردت به عمرم . دردت به قلبم درد چشمات به چشمام . درد دندونت به دندونم . درد پاهات به پاهام .... لاصه همينجور مي گه ... منم هي با آهنگ برات مي خونم: دردت به جانم... آرام جانم .. چشم و ...
20 خرداد 1394

90- گوشاي دخترم نگين دار شد ....

سلام پلنگه ... سلام پلنگه چشم قشنگه ....ماماني همش اين شعرو براي شما مي خونه .... اي جان مادر.... دردت به جانمممممممممممممم خوبي عشقي ... اي جان .. الان لبريزم از وجودت دلم برات شده يه ارزن .. خدا مي دونه ساعتاي كاري بهم چي مي گذره .... از 4 خرداد تا الان اتفاقاتي كه افتادو مي نويسم عزيزم... اول از همه اينكه بابايي 5 شنبه ساعت 4 صبح برگشت از ماموريت ...و كلي چيزاي خوشگل خوشگل خريد براي شما و يكيش يه دونه از اين برجاي بزرگ .. البته كوچولوشو داشتي بابالو بزرگشو زحمت كشيد و خريد .. يه سري خوردني و تنقلات و طبق معمول هميشه هوارتا ساق دست خوشگل برا ماماني .. برا خودشون هم كت و شلوار خريدن . كه خيلي خوشگل بود و ماماني خيلي دوسش داشت ... ب...
10 خرداد 1394