23- عشق مامان در دیار پدری
خوب امروز چند تا پست می زارم مامانی چون نمی خوام طولانی بشه هر کدوم .... این 14 روز تقریبا حاله مامانی روزای اول خوب بود و خوب می تونست غذا بخوره تقریبا ولی از 4-5 روزه بعدش.... وای وای وای .... اتفاقات این چند روز رو تیتر وار می گم یه شب با خانواده عمو جه ا ن گیر و دو قلو ها ی نازش خونه عمه بزرگه دعوت بودیم . عزیز جون یکی از امامزاده های اطراف رفت و برای شما یه پیراهن تبرکی آورد و یه دستبند چشم نظر برای گلسا گلی هم یه دونه آورد. همون روز که عززی جون با خانواده عمو رفت زیارت چون جاده اونجا خیلی بد بود ما نرفتیم به خاطر شما در عوض ناهار رو برداشتیم با عمه ها رفتیم بیرون و کوه خوردیم ... خیلی هوا سرد بود وحشتناک ..... جوری...
نویسنده :
مامان نازار
11:44